جدول جو
جدول جو

معنی مصمم شدن - جستجوی لغت در جدول جو

مصمم شدن
گزیریدن بر آن شدن تصمیمگرفتن عزم جزم کردن: مصمم شدم که این کاررا بپایان رسانم
فرهنگ لغت هوشیار
مصمم شدن
((~. شُ دَ))
عزم جزم کردن، تصمیم گرفتن
تصویری از مصمم شدن
تصویر مصمم شدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

چفته مند شدن مورد تهمت قرار گرفتن گناهکار شناخته شدن: در بخارا بنده صدر جهان متهم شد گشت از صدرش نهان. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تن یافتن، نگاشته شدن، آشکار شدن بصورت جسم در آمدن، مصور شدن، آشکار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
گریفتن تنوییدن استوار شدن پا برجا گشتن: شده محکم بشمشیر تو بنیاد مسلمانی که شمشیر تو در ملت پناه هر مسلمان شد، (معزی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخمر شدن
تصویر مخمر شدن
خازیدن سر شتیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرمت شدن
تصویر مرمت شدن
اصلاح شدن بنا و غیره تعمیر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تاشت گشتن تاشتیدن سپرده شدن قطعی شدن ثابت شدن، مقرر شدن مختص گشتن: الب ارسلان. . به ری بر تخت مملکت بنشست وسلیمان برادر را بر کنار گرفته و پادشاهی عراق و خراسان برو مسلم شد
فرهنگ لغت هوشیار
گزیراندن چیزی را مورد تصمیم قرار دادن تصمیمی اتخاذ کردن: خاقان ترک و قیصر روم از خلاف او پرهیز میکردند و دم وفاق او میزدند و رای هندرای بندگی او مصمم میکرد... کسی را وادار بتصمیم گرفتن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آشتی دادن سازگار کردن بصلاح آوردن، آشتی دادن: اهتمام تواگر مصلح اضداد شود سر برآرد ز گریبا ابد شخص ازل. (وحشی بافقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصون شدن
تصویر مصون شدن
مصون گشتن پاسته گشتن پا ساده شدن محفوظ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
نگاشته شدن، چهر پذیرفتن چهر یافتن، پنداشتته شدن صورت یافتن شکل پذیرفتن، نقاشی شدن، تصور شدن: یکی را دل از دست رفته بود و ترک جان کرده و مطمح نظرش جایی خطرناک ومظنه هلاک نه لقمه ای که مصور شدی که بکام آید یا مرغی که بدام افتد
فرهنگ لغت هوشیار
آسیب دیدن صدمه دیدن آسیب یافتن: در این زد و خورد پنج تن مصدوم شدند
فرهنگ لغت هوشیار
نشاندار شدن، نگارین شدن نشان کرده شدن، منقش و مخطط شدن (جامه لباس فرش) : ... و داند که هر که او را کسوت عدم بطراز و جود معلم شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقدم شدن
تصویر مقدم شدن
پیش افتادن پیش افتادن جلو افتادن، پیشوا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملزم شدن
تصویر ملزم شدن
واجب شدن امری بر کسی، متهم شدن، مغلوب شدن (در مباحثه و مناظره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملمع شدن
تصویر ملمع شدن
دوشن شدن درخشان گشتن روشن شدن درخشان شدن: (چو از عکس رخ آیینه حور ملمع شد فضای چرخ اخضر) (اختیار الدین روزبه شیبانی . لباب الالباب. نف. 60)، رنگارنگ شدن، پوشیده شدن روی فلز کم قیمت با فلز گرانبها تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منظم شدن
تصویر منظم شدن
ویناریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصور شدن
تصویر مصور شدن
((~. شُ دَ))
شکل پذیرفتن، نقاشی شدن، تصور شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسلم شدن
تصویر مسلم شدن
((مُ سَ لَّ شُ دَ))
قطعی شدن، ثابت شدن، مقرر شدن، مختص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملزم شدن
تصویر ملزم شدن
((~. شُ دَ))
مجبور شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موم شدن
تصویر موم شدن
نرم و ملایم گشتن
فرهنگ لغت هوشیار